يادداشتي خطاب به خانم صديقه حسيني درباره سينماي داريوش مهرجويي



برداشت آزادي





                                                                                




 

صديقه حسيني / چهارشنبه ۱۴ مرداد ۱۳۸۸ / ساعت ۱۰:۵۵ دقيقه  

سلام
مرسی
منم "پری" رو دوست دارم اما نه به اندازه ی شما
مهرجویی اونقدر که میگن توی فیلمای اقتباسی قوی نیست
و اینکه چون کارگردانهای اونور دنیا هیچکدومشون به خودشون اجازه ندادن از کارای سلینجر استفاده کنن و مهرجویی این کارو کرده من دل خوشی از "پری" ندارم سلینجر خودش بارها گفته که دوست نداره از کاراش فیلم بسازن ولی....
در هر حال من میخواستم 20 تا فیلم سفارش بدم که برام بیارن میخواستم شما چندتا فیلم خوب رو بهم معرفی کنید.البته نه ایرانی!مرسي                        ورود به وبگاه  خانم صديقه حسيني




خانم صديقه حسيني عزيز ::


پيش از گفتن خوشوقتم كه موضوع موجبات پي گيري من و شما را فراهم نموده و شيدايي بنده به ارزش والايي همچون سينما مرا از هرچه نوشتن در اين باره نه تنها خسته نميكند بلكه فرصتي براي آرامش است . در خصوص مطلب قابل تاملتان در باب داريوش مهرجويي  بزرگ بايد بگويم متاسفانه هنر مهرجويي را كسان ديگر آنگونه كه بايد مرور نكرده اند ،قطعا منظورم خود مهرجويي نيست ، هنر مهر جويي ، مثلا اگر متن اوليه ي نسخه ي اصلي فيلم نامه ي "قلعه ي الموت" را بخوانيم به نوع خود متمايز و حيرت انگيز است . اگرچه اين فيلم را از  ايشان ربودند و نسخه ي اصلي اش هيچ وقت اكران نشد . بي شك سير تحول كارنامه ي هنري يك هنرمند ما را به خواستگاه هاي امروزي اش نزديك تر ميكند. پس اي كاش از گذشته چشم نپوشيم . مهرجويي براي بنده بت نيست، اما هنرمند بزرگي است آنقدر كه دست نايافتني مينماياند ، به هر روي در بحث دشوار و تخصصي اي همچون "اقتباس آزاد" بايد كمي متاملانه تر نگاه كرد چراكه بر خلاف آنچه بعضي منتقدان معتقدند باورم اين است مقتبس خود يك مولف است اين ادا را ميتوانم با دعوت شما به بازديد آثار اقتباسي مهرجويي و نمونه هاي اصلي اش ثابت كنم . مثلا "سارا" براداشت آزادي از نمايشنامه ي "خانه ي عروسك" "هنريك ايبسن" است ، خانه ي عروسكي كه ميخواهد حقوق فرد را به صورتي كامل تجزيه و تحليل كند و همين است كه آن را يكي از بزرگ ترين نمايشنامه هاخواهد كرد ، برداشت آزاد از اثري كه يك مثله براي شروع نمايش نامه نويسي است كاري دشوار ميباشد طرفه آنكه شما بايد نمونه هاي نشانه اي كه در كارهاي ايبسن متعارف است را با پردازش هوشمندانه به سينما سوق دهيد و رابطه ي دال و مدلولي يك اثر را در سينما نمودانه كنيد.به "سارا" نگاه ميكنيم تطبيق نشانه هاي تئاتري و تبديل آن به نشانه هاي سينمايي يا به قول "رولان بارت" "رمز تصويري" آن هم از جنسي درون محور و بومي قادر است قوه ي فهم مخاطب را براي درك بهتر تحريك كند آنگونه كه به زعم پديدار شناسان همان خويشتن پنداري نمايشي نيز در سينما مشخص است . (سارا در ارتباط با ديگران قادر است از حقوق اجتماعي خود در سطحي پايين دفاع كند اما در مقابل همسرش ناتوان ترين آدم است)اين قضيه آن وقتي جذاب تر نشان ميدهد كه شما دقيق تر و جزئي تر به اثر چشم بي اندازيد به طور مثال "نورا" ي "خانه ي عروسك " را در برابر نقطه ي تقارنش "سارا " قرار دهيد آن وقت جامعه ي 1879 را با جامعه ي1372 مقايسه نماييد، ميبينيم همان گونه كه فهم آثار ايبسن ميسر نيست مگر براي كساني كه در زندگي معنوي و اخلاقي مردم معاصر او برسي كرده باشند ، مهر جويي نيز در مسير تهاجم و تلاطم افكار زمان خود قرار داشته و در بسياري موارد در ترويج يا مخالفت اين افكار نقشي موثر داشته است . حالا بگذار به "جروم ديويد سلينجر" عزيزم برسم شما فكر ميكنيد فيلمي كه "ساموئل گلدوين" بر اساس داستان كوتاه "عمو ويگيلي ...." ساخت و باعث دلزدگي مشهور سلينجر از هاليوود شد چقدر به عنوان يك فيلم اقتباسي موفق بوده است .دلزدگي سلينجر هرگز به خاطر گوشه گيري و انزواي او نيست او خودش در مصاحبه اي كه به خاطر "يان هاميلتن" در دادگاه برايش ترتيب دادند يك جا گفت(اگر اشتباه نكنم در جواب ساندور نل) " من با آدمهاي داستانم كار دارم " يا در پاسخ به كارگردان بزرگي چون " اليا نورس كازان " ميگويد "هولدن" تا هولدن نباشد خوشش نمي آيد فيلم شود " سلينجر دوست دارد اما مشكل برداشتهايي است كه او مغاير با آنچه نوشته است ميداند . يعني دلش به حال "تدي " ميسوزد كه يك نفر قبل از انكه او را بفهمد شغه شغه اش كند . "پري " هم مانند سارا  كاري حيرت انگيز است آنچه در "ناتور دشت" به نقد جامعه مدرن غرب ميپردازد در "پري" كه بر داشتي آزاد از"فراني و زويي" است به نقد جامعه ي صوفيانه ايران ميپردازد ، از سويي ديگر مهرجويي آنچنا كوشش كرده است تا در باور هاي شخصيتها همان فراني باشد و زويي كه به نظرم چشم پوشي از آن كم لطفي ميخواهد . مهر جوي با برداشتهاي آزادي از  هوشنگ مرادي كرماني ، غلامحسين ساعدي ، گلي ترقي ، لويس بونوئل ، داستايووسكي ، هوشنگ گلشيري ، مهارت و قدرت هنري خود را در اين راستا بارها به نمايش گذاشته است ، و با خلق آثاري چون ، گاو ، دايره ي مينا ، بماني ، مدرسه اي كه ميرفتيم ، هامون ، و... مولف بودن خود را ثابت نموده است .  


حامد داراب ۱۶/۵/۱۳۸۸