يادداشتي درباره ي (خوانديدني) شيوه و طرح تازه ي مهرداد فلاح براي نوشتن شعر




حالات بيانگر ديگر
يادداشتي درباره ((خوانديدني)) شيوه ي تازه ي شعر نويسي مهرداد فلاح
حامد داراب مرداد1389

يكي از جنبه هاي جالب توجه هنر ، فضاي تحقق آن است ، پژوهش هاي تاريخ هنر معاصر نشان مي دهد كه فضا در هنر پيوسته دستخوش تحول بوده است فضايي كه براي مخاطب امروز كه خودش جزئي از آن است اهميت بسزايي دارد اگر چه شايد مخاطب به صورتي آگاهانه ، متوجه اهميت اين فضا سازي نباشد . پيشتر در مقاله (شعر بي مخاطب ، شعر بي تريبن) به برسي مخاطبان  هنر شعر پرداخته بودم و نوشته بودم كه چرا انسانهاي امروز براي شعر خواندن وقت نمي گذارند و چگونه هنر هاي چون سينما و نمايش با فضا سازي سمعي ، بصري و به كارگيري هنرهايي چون نقاشي و مجسمه سازي (براي ايستا كردن صحنه،به نمايش گذاشتن صحنه از چند بعدو...) و حتي با به كارگيري هنر پيش پا افتاده اي چون مد (براي طراحي لباس و صحنه) و...  توانسته اند تريبن را از هنر هاي ديگر بگيرند و مخاطبان وسيعي را به خود اختصاص دهند ، و حتي مخاطبانشان از مخاطبان موسيقي كه هنري بي نياز از ترجمه است گستره وسيع تري را به خود اختصاص دهد.
 امروز هم هنوز بر اين باورم كه شعر و شاعران و البته هنر هاي ديگر نيز براي آنكه بتوانند پا به پاي اين هنر يا صنعت همه گير پيش بروند و آنگونه نشود كه تعداد هنرمندانش با تداد مخاطبانش برابري كند بايد طيف هاي تازه اي را به كار خود بي افزايند و به جاي ذوب شدن در فرهنگسراگرايي به تخيل و انديشه و گونه اي تازه بي انديشند .
(خوانديدني) يكي از همين گونه هاست ، كه نه به خاطر آنكه مطرح كننده اش مهرداد فلاح است بلكه صرفا براي اهميتي كه در توسعه ي مخاطب شعر مي تواند داشته باشد و همگام تر بودنش با جريان هنر معاصر ، قابل ستايش و تامل است ، اگر چه شايد بتوان به مرور زمان دست به تكامل و تعامل بيشتري درباره ي آن زد .
تماشاي اجزاي ساختاري (خوانديدني) در ذات خود هم به تجربه ي زيبايي و هم به تجربه اي زيبايي شناختي منجر مي شود . حس و حال شعر ، موقعيت مكاني ، زمينه تاريخي يا جغرافيايي سبك اجرا و تصوير (يا تصاوير) و... همگي به واسطه ي نظام هاي نشانه اي انتقال مي يابند. در خوانديدني همان گونه كه از عنوانش بر مي آيد نظام هاي نشانه اي ديداري مي توانند تعيين كننده ترين دال هاي شعري باشند تا آنجا كه جنبه هاي بصري شعر را تا حدي گسترش دهند كه به اصلي ترين عنصر تاثير گذار  بر مخاطب بدل شود .
 بي ترديد زماني كه در خوانديدني عناصر ديداري تماما با واژگان همراه مي شوند ، مخاطب شعر اوج تاثيرگذاري يك اثر را تجربه مي كند. مخاطب به محض بر خود با يك شعر يا اثر خوانديدني وارد فضاي ويژه اي مي شود كه پيش از اين در شعر وجود نداشته است ، نوع برداشت او از فضا بخشي از كل تجربه ي شعري وي را تشكيل مي دهد . با وجود اين ابعاد ديگري هم در اين نوع تازه هستند كه مخاطب را تحت تاثير قرار مي دهد ، اينكه : او وارد چه نوع فضايِ شعري اي شده است؟ اينكه تقسيم بندي دو مولفه ي متن و تصوير (ديدن و خواندن) چگونه است ؟ اينكه او دقيقا از كجا وارد فضاي يك خوانديدني مي شود؟ و اگر صحنه اي در كار است ، محل شروع آن كجاست ؟ اندازه آن چقدر است ؟ (چقدر كوچكتر شده است چقدر بزرگ تر؟) آيا پايين تر از سطح زمين است ؟ و حتي فضاهاي خالي چه نقش آفريني اي دارند ؟ با اين حال معنا در خوانديدني زماني محقق مي شود كه مخاطب قادر باشد با تصوير كه مي تواند حتي شاعرانه هم ترسيم شده باشد ،چه در قالب ايستا و چه در قالب پويا (كه اميد است در آينده به آن نيز پرداخته شود)  و متن كه مي تواند خودش نيز به ترسيم تصويري ديگر بنشيند ارتباط برقرار كند . يعني آنكه مخاطب كه اينجا هم يك تماشگر است و هم يك مطالعه گر ، بتواند ادوار سمعي و بصري خوانديدني را به يك اندازه و در راستاي هم مورد توجه قرار دهد .
 از نظر بنده يك خوانديدني جداي از نظام هاي نشانه اي كلامي و تصويري اش ، يك تنديس حركتي همراه با ارزش هاي زيبايي شناختي و معناهاي خاص خود است اين تعريف را مي توانستم به يك مايم بي كلام يا يك نمايش رقص نسبت بدهم كه در مورد آنها  اجرا صرفا از راه تجربه ديداري به دست مي آيد  از سويي تاثير  يك اثر خوانديدني ممكن است عاطفي ، عقلاني ، يا حتي معنوي و به احتمال زياد تركيبي از همه اينها باشد تصوير در صورتي كه به دقت طراحي هنروارانه يافته باشد هم چون يك تابلوي ارزنده نقاشي مخاطب را تحت تاثير قرار مي دهد و درك عميق مفاهيم را امكان پذير مي سازد .
به طور كلي اهميت كلمه در شعر به حدي است كه مي توان ادعا كرد حركت ، يعني آن عاملي كه جوهر و اساس هر هنري را تشكيل مي دهد در ارتباط با شعر تا حد بسيار زيادي در خود كلمه نهفته است از اين رو شاعر مي كوشد تا با انتخاب الفاظي مناسب تاثرات خود را منعكس كند ، در يك خوانديدني گرچه لفظ هنوز داراي اهميت فراوان است مع هذا بي هيچ شكي مي توان پذيرفت كه تابلو ي ترسيم شده از حيث رسم و فضاي تصويري ، بخش انبوهي از  بار سنگين انتقال حس و حس آميزي را از دوش كلمه بر داشته است چرا كه در يك خوانديدني دو عامل تصوير و فضاي ديداري  وسعت بيشتري مي گيرند و هنرمند عمده تلاشش اين است كه از اين طريق تاثرات روحي خود را به مخاطبانش منتقل كند .
شايد تطبيق نمايشنامه با يك خوانديدني بتواند منظور اصلي ام درباره ي ارزش هاي كلامي و تصويري را بهتر بيان كند ، در نمايش نامه در قسمت توصيف وقايع و يا دستور العمل صحنه لفظ اهميت خود را تا حد بسيار زيادي از دست مي دهد اما در بخش مكالمات اشخاص بازي اهميت نسبي آن به عنوان كيفيتي ادبي حفظ مي شود  ،  در اين سو نيز يك اثر خوانديدني با ارزش صحنه اي و فضا سازي تصويري (ديدني) جاي تاثيرات واژگاني را تا حدي مي گيرد اما از طريق ايجاد موقعيتهاي خاص و عبور دادن سطرها از اين موقعيت ها ، تحرك لازم را ايجاد ميكند و ابعاد گوناگوني را به نمايش مي گذارد .
به هر روي نبايد از ياد برد كه اثر هايي با اين شيوه اما نه با اصطلاح خونديدني  را ، مي توان  هم در ادبيات كلاسيك و هم در هنر معاصر ما ريشه يابي كرد به طور مثال آثاري كه (شيرين نشاط) در سالهاي 1357 به بعد با عنوان( زنان الله) ارائه مي دهد نمونه ي بسيار خوبي براي مقايسه با (خوانديدني) مورد نظر مهرداد فلاح مي باشد ، كه اگر چه با عنوان عكس به نمايش گذاشته و معرفي شده است اما نقش آفريني قطعه هاي شعري و ادبي بخصوص شعر هاي فروغ فرخزاد را نمي توان در آن ناديده گرفت .
شايد توانايي هاي خوانديدني در القاي منظور هنرمند شاعران زمان مارا بر بدارد تا دست از نوشتن هاي همواره تكرار شده ي خود دست بردارند و فعاليتهاي خود را يكسره بر نوعي شعر متمركز كنند كه اگر چه شعر است اما نمي توان بي رحمانه و يك سويانه تنها آن را يك شعر خواند ، چراكه اينگونه نويسي و اينگونه ديدن ادواري را در بر مي گيرد كه با عث به اتفاق افتادن نوعي هنر تجسمي ، كلامي ، نمايشي و ... مي شود ، پس خوانددني ميتواند به عنوان يك اثر هنري معاصر در آينده ي شعر و تجسم شعري زمان ما تاثير بسزايي داشته باشد .